نوشته شده در دیدگاه‌تان را بنویسید

عکاسی که دستش را در انقلاب جا گذاشت

ته کوچه یک محله قدیمی فقط درِ حیاطِ یک خانه، چهارطاق باز بود؛ درست همانطور که خودش گفته بود. جلوی در که رسیدیم صدای بفرمایید از پشت یکی از پنجره‌های بزرگ رو به حیاط شنیده شد. تا از حیاط رد بشویم، همپای عصای چوبی خودش را به استقبالمان می‌رساند. پیرمردی خوشرو با سبیل های تابیده و محاسن و موهایی به رنگ سپید برف. با شانه‌های ستبری که سال‌ها خوش‌نشین دوربین‌ها بوده و گام‌هایی به سنگینی یک عمر دویدن برای ثبت یک عکس و گاهی قابی ماندگار از بنیانگذار و رهبر امت اسلام.

عکاسی که دستش را در انقلاب جا گذاشت

ادامهٔ «عکاسی که دستش را در انقلاب جا گذاشت»