نوشته شده در دیدگاه‌تان را بنویسید

همزمانی تشدید مناقشات ژئوپولیتیکی قفقاز جنوبی با نوروز ایرانی و مأموریت پانترکیسم

همزمان و همراه با تشدید مناقشات سیاسی و ضد ایرانی در قفقاز جنوبی، به کارگردانی ترکیه و اسرائیل و زبان درازی‌های رئیس جمهوری باکو علیه ایران؛ جریان‌های پانترکیسم در داخل نیز بیکار ننشسته‌اند و سعی در تحریک گسل‌های قومی ایران – به طور ویژه در شمال غرب – را دارند.

همزمانی تشدید مناقشات ژئوپولیتیکی قفقاز جنوبی با نوروز ایرانی و مأموریت پانترکیسم

فارس‌پلاس؛ دیگر رسانه‌ها- نیما عظیمی در یادداشتی برای دیپلماسی ایرانی نوشت: همزمانی تشدید مناقشات ژئوپولیتیکی قفقاز جنوبی با نوروز ایرانی، هرگز اتفاقی و از سربازیچه نیست! با اندکی تأمل، می‌توان ره به رمز بُرده و به پیوند این دو جریان پی برد. همزمان با نوروز و تشدید مناقشات ژئوپلیتیکی قفقاز، پانترکیسم نیز به تبلیغات تمام پوپولیستی خود شدت داده و فرصت را غنیمت شمرده‌اند تا «از این نمد نیز کلاهی برای خود بدوزند». این گروه احساسات و افکارِ قشر خاکستری جامعه را نشانه گرفته‌اند تا در این اوضاع خطیرمنطقه ای، رنگی ضدایرانی و ضدفرهنگی به روی آن بپاشند! باری! از لاطائلات و گزافه‌‌گویی‌های ایران‌ستیزانه آنان، همچون جعلی خواندن استوانه‌ کورش بزرگ (منشور حقوق بشر) بگیرید تا گزافه‌سخن‌هایی در خصوص آرامگاه پادشاه ایرانی در پاسارگاد، تا برسید به تکرار ادعایی پوچ و از سر بی دانشی، ادعایی سخیف که در قالب غیابِ نامِ کورش در شاهنامه مطرح می‌کنند! اما همه این تحرکات، تجاوز به فرهنگ ایران و با هدفِ برهم زدنِ اتحاد و یک‌پارچگی ملتِ ایران، در این روزهای خطیر و حساس است.   از این‌رو ما در این گفتار از دیدگاه و دانشی دفاع می‌کنیم که تمامِ آن مستند است.  کورش در شاهنامه این یاوه‌پردازان، به‌واقع جماعتی هستند که عقیده‌شان از دست عُقده‌هایشان در امان نیست! و حتی از خوانشِ درستِ ابیات شاهنامه عاجز هستند؛ اما شگفتا که بی‌هیچ برهانِ علمی و دانشورانه‌ای، اصرار بر یاوه‌های پوچ و صَدمَن یه غاز خود دارند! و دارای  بینش‌های مغرضانه‌ای هستند که بدون نمایاندن گواهی استوار، به پیروی کورکورانه از نوشته‌های انیرانی، از حقایق تاریخی که در ترجمان دفاتر پهلوی چون «بندهش» و “اوستا” و “زادسپرم” و “دادستان دینیک” و… آمده، چشم پوشیده و غافل گشته‌اند. درحالی‌که در این آثار، ستایش‌های بسیار از دیار پارس “سرزمین آزادگان” شده و «کیخسرو» پادشاهِ پارس به نیایشگاه «آذرگشسب» در آذربایگان می‌رفته است! باری! «فردوسی بزرگ» در اثر سترگ خود، بارها گوشزد می‌کند که آن‌چه سروده، رویدادی راستین از تاریخ باستان است. رویدادی راستین که گاه در جامه‌ اسطوره، «ره به رمز برده» و هرفردِ خردمند می‌تواند به قدر دانایی، از این خردنامه بهره‌مند شود. بنابر شاهنامه، کیخسرو فرزند سیاوش پسر کی‌کاووس است که فرنگیس دخترِ افراسیاب مادرِ وی است. چون افراسیاب «روانش زِ خونِ سیاوش به درد» بوده و نوه‌ خود را برهم زننده‌ پادشاهی خود دانست که «همه شهرِ توران بَرَندش نماز»، او را به وزیر خود پیران ویسه سپرد تا کودک را به شبانی در کوه بسپارد که هرگز نشانی از اصالت خود نیابد و «نداند که من خود کی‌اَم.» گزاره‌های عنوان‌شده در چگونگیِ زاده شدنِ کیخسرو در شاهنامه در هماهنگیِ کامل با چگونگیِ زاده شدنِ کوروش پادشاه هخامنشی بوده ۱ و بنابر گزارش‌ها «کوروش، کیخسرو است» ۲ که در شاهنامه جامه‌ اَساتیر بر تن کرده و نمایان شده است؛ چه‌این‌که ادغام و جابه‌جایی در تاریخِ دور ممکن و محرز است؛ و این ازآن‌روست که «یادِ یک واقعه تاریخی و یا یک شخص حقیقی حداکثر بیش از دو یا سه قرن در حافظه‌ی جمعی مردمان  باقی نمی‌ماند»؛ ۳ و باتوجه به این‌که شاهنامه در نیمه‌ سده سوم هجری آغاز به سرایش شده، در آن بازه‌ زمانی بیش‌از هزارسال از دوران پادشاهی کوروش بزرگ می‌گذشته؛ و دیگرگون شدنِ آن قابلِ پذیرشِ نظرِ مورخان است. شاهنامه دربرگیرنده‌ پادشاهیِ پیشدادیان، کیانیان و ساسانیان است که کیخسرو با پیش‌نامِ «کِی» در چم پادشاهِ بلندقامت۴ در خانواده‌ کیانیان قرار داشته و واپسین شخصیت اساطیری در شاهنامه است. کوروش بزرگ نیز پادشاهِ پادشاهان، بنیان‌گذار پادشاهیِ هخامنشی، پادشاه پارس و آغازگرِ تاریخِ باشکوهِ ایرانیان است. جایگاه ایشان پارسه دانسته شده و در متون پارسی باستان اقوام ایرانی که در متون آشوری با نام «پارسواش» نامیده شده،۵ «پارس» خوانده شده‌اند، از قرن ۸ پ‌م در پارس زندگی می‌کرده و پوشش‌دهنده‌ی شش طایفه‌ی شهرنشین و چهار طایفه‌ی چادرنشین بوده‌اند۶ که در سرزمین‌های «میان جوی بلخ تا آخر بلاد آذربایگان و ارمنیه فارس و فرات و خاک عرب تا عمان و مکران و از آن‌جا تا کابل و تخارستان»۷ گسترانیده شده بودند. کوروش بزرگ پادشاهی بود که علاوه‌بر وجه‌ سیاسی و پادشاه بودن در ایران، دارای چهره‌ای مذهبی و موبدانه نیز بوده است؛ چنان‌که وی در تورات به‌عنوان پیامبر شناخته شده، «مسیح یهوه» خوانده شده ۸ و در نوزده آیه مورد ستایش قرارگرفته است. علاوه‌ بر آن، بنابر نظر دانشمند اسلامی «ابوالکلام آزاد» و بسیاری از مفسران شیعی، از جمله «علامه محمدحسین طباطبایی»،۹ کوروش پادشاه هخامنشی، ذوالقرنین قرآن است که خداوند اسبابِ پیروزی را در اختیار او گذاشته، او سه لشکرکشی بزرگ به شرق و غرب و یک منطقه‌ی کوهستانی داشته و مردی نیکو بوده که «دادمندی» پیشه‌ی او بوده است.  بنابر شاهنامه نیز کیخسرو پادشاه موبد فرهمند کیانی، نمودارِ متعالی و آرمانی از انسانِ کامل است که «چو تاج بزرگی به سر بَرنهاد/ ازو شاد شد تاج و او نیز شاد؛» پس دادمندی پیشه کرده و «به هر جای ویرانی آباد کرد/ دل غمگنان از غم آزاد کرد.» در شخصیت و نامِ پدربزرگ کوروش و نیز پدربزرگ کیخسرو و نیز شخصیت وزیرانِ ایشان همانندی و یگانگی وجود دارد. چنان‌که پدربزرگ کوروش آستیاگ نام داشته و پادشاه ماد بزرگ در شمال غربی ایران بوده؛ و افراسیاب پدربزرگ کیخسرو پادشاه توران (سرزمینِ میانِ دو رود بزرگ آموی و گلزریون) ۱۰ بوده است که بنابر قواعد زبان‌شناسی، نامِ ایشان قابلِ بازگردانی به‌هم بوده؛ و علاوه‌برآن، خویشکاری ایشان نیز همتا است. چنان‌که هردو از فرزندِ دخترِ خود در هراس بوده، درپی کشتنِ او برآمده و هردو بچه‌ها را به وزیرانِ خردمند خود (هارپارگ و پیران) سپرده‌اند تا آن‌ها را نابود کنند؛ اما در هر دو واقعه، وزیران، کودکان را جهت پرورش به شبانانی در کوه سپرده‌اند. ۱۱  آذرآبادگان (آذربایگان – آذربایجان) از مهم‌ترین سرزمین‌های پارس‌نشین و دینیِ ایرانیان بوده که چنان‌چه از نامش پیداست سرزمینِ نگهدارنده‌ی آتش مقدس بوده است که مردمِ آن «زبان مخصوصی» به نام «آذری» داشته‌اند که «جز خودشان کس آن‌را نمی‌فهمید.» ۱۲ بنابر شاهنامه، افراسیاب گُجستک در کوهی در این منطقه پنهان شده بود که هوم موبد او را یافته، گودرز پهلوان که برای ستایش آتشکده‌ی آذرگشسب به آذرآبادگان می‌رفت او را بازشناخته، کیخسرو را آگاهانیده و این پادشاهِ پارسی در اقلیمِ پارسیِ خود، خونِ پدرش سیاوش (شاهزاده پارسی) را از افراسیاب گرفت؛ چنان‌که کوروشِ بزرگ در سرزمینِ ماد بزرگ (آذرآبادگان) انتقام پدرِ خود کبوجیه (شاه پارسی) را از پدربزرگش آستیاگ گرفت. دیگر ادعای مضحک و کاملا غیرکارشناسانه اما غرض ورزانه، یاوه بافی های آنان در مورد استوانه کورش است. همواره این جماعت، تاختن به این استوانه ارجمند را دست مایه ای برای رسیدن به اهداف سیاسیِ قبیله گرایانه و ضدایرانی خود قرارداده اند! بی تردید، یکی از اهداف پانترکیسم از طرح و تعمیمِ چنین یاوه هایی، نشانه گرفتنِ روح و فکر قشر خاکستری جامعه ایران است. به طوری که چندی پیش لطیفه ای شگفت انگیز را درمورد استوانه کورش خواندم! صاحب این لطیفه، برای اثبات جعلی بودن استوانه کورش، در ادعایی کودکانه ابراز داشت: «وسط لوح گِلی را چاک انداخته اند تا کهن دیده شود.» باری! ما در ادامه این مقاله، به شکلی مشروح و مستند، درست دست روی آن شکافِ استوانه ی کورش گذارده و در رد آن ادعای مضحک، یک پاسخ از فراوان پاسخ مان را برای مخاطبان گرامی این مقاله می آوریم: شکاف استوانه کورش استوانه به شکل یک کتیبه از گل پخته است که درازای آن نزدیک به بیست و سه سانتی متر و قطرآن به ده سانتی‌متر می‌رسد. این استوانه در هنگام کاوش متخصصین حوزه باستان شناسی و توسط پروفسور «هرمزد رسام» کشف شد. این لوح دارای دو قطعه اصلی الف و ب است؛ این بخش، نقطه‌ای عطف و قابل توجه در بخش تخصصی و کارشناسانه ی دانش باستان شناسی محسوب می‌شود که پرواضح است سخن از آن را باید برعهده کارشناسان امر گذاشت. در سال ۹۷۰ «پل ریچارد» متخصص زبان های باستانی بین النهرین از دانشگاه مونتسر، با بررسی متن قطعه ب، آن را قسمتی از استوانه کورش دانست؛ قطعه ب ۹سطر پایانی استوانه را تشکیل می دهد؛ اما شما هیچ اشاره ای به این جزئیات ندارید! اصلا اجازه دهید یک مصداق متفاوت بیاورم و این بار بر اساس بازخوانی دانشمندی دیگر به نامِ «دکتر ایروینگ فینکل»؛ طبق نظر کارشناسانه ایشان: «استوانه کورش از چهل و پنج خط میخی اکدی تشکیل شده است؛ که سی و پنج خط اول، در قطعه الف و باقی آن در قطعه ب است که تنها خطوط ابتدایی و انتهایی آن آسیب دیده است که دقیق و موشکافانه و کارشناسانه، همخوانی داده شده‌اند. حال سخنی تازه‌تر و نزدیک‌تر می‌گویم؛ اگر به خاطر داشته باشید در سال ۲۰۱۰ دو قطعه از یک گل نوشته در موزه بریتانیا شناسایی شدند که روی آنها بخش‌هایی از متن استوانه کوروش نوشته شده بود؛ این قطعات نیز توسط پرفسور «ویلفرد لمبرت» از دانشگاه بیرینگهام شناسایی شدند. در واقع روی این دوقطعه، مربوط به استوانه ی کورش بود. ۱۳ پایان پیام/ت *منابع: ۱ – خالقی‌مطلق، جلال. کیخسرو و کوروش. نشریه ایران‌شناسی ۱۳۷۴،دوره۷ ،شماره۱  ۲ – بیرونی، ابوریحان. آثارالباقیه. ترجمه اکبر داناسرشت. تهران، امیرکبیر، ۱۳۸۶ ، ص۱۵۲  ۳ – الیاده، میرچا. ۱۳۹۳، ص ۵۸  ۴ – فرهنگ دهخدا. ذیل واژه   ۵ – مجیدزاده، یوسف. تاریخ و تمدن بین‌النهرین. تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۶ ، ص ۲۷۴  ۶ – هرودوت. تاریخ هرودوت. ترجمه‌ی مرتضی ثاقب‌فر. تهران، اساطیر، کتاب یکم، بند ۱۲۵  ۷ – نامه تنسر. به تصحیح مجتبی مینوی. تهران، دانشگاه تهران. ۱۳۵۴ ،ص ۸۹  ۸ – اشعیای نبی، باب ۴۵ ،بند اول   ۹ – آیت الله مکارم شیرازی. تفسیر نمونه. ج۱۲ ،ص ۵۴۳  ۱۰ – شهیدی مازندرانی، حسین (بیژن) مرزهای ایران و توران بر بنیاد شاهنامه فردوسی. تهران، بلخ، چ اول، ۱۳۷۶، ص ۱۹  ۱۱ – ن.ک: گزنفون، سیرت کوروش؛ شاهنامه فردوسی، بخش سیاوش   ۱۲ – مشکور، محمدجواد. نظری به تاریخ آذربایجان. تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، انتشارات کهکشان، چ دوم، ۱۳۷۵ ،ص ۱۸۸ ۱۳ – دکتر ایروینگ فینکل، (متخصص کتیبه‌های میخی سفالی از بین‌النهرین باستان) منشورکورش و وصیت نامه ی کورش. بر اساس نوشته ی گزنفون و ترجمه ی بنیامین

دیدگاهتان را بنویسید